افروغ: از قانون اساسی دور شدهایم / تغییر آن، تابو نیست / عده ای نشسته اند درباره تغییر قانون اساسی هماندیشی میکنند / مجلس خبرگان باید متحول شود
تاریخ انتشار: ۱۲ آذر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۵۱۹۸۰۲
به گزارشعماد افروغ، جامعه شناس و استاد دانشگاه تغییر در قانون اساسی را تابو نمی داند و تاکید دارد « ما از قانون اساسی دور شده ایم، می گویند قانون فرع بر عدل وعدل فرع بر حق است. لذا قانونی که از آن بوی عدل و حق به مشام نرسد شایسته تغییر است.»
او در گفتگویی تفصیلی با اقتصادنیوز که بخش کوتاهی از آن در سالروز تصویب قانون اساسی (۱۲ آذرماه) منتشر شده گریزی به شرایط فعلی مجلس خبرگان نیز می زند و می گوید؛«مجلس خبرگان، چه در قالب وضع فعلی و چه در قالب وضع مطلوب باید متحول شود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
افروغ شورای نگهبان را مورد نقد قرار می دهد و معتقد است؛ «شورای نگهبان وارد مقولاتی شد که در تخصص و صلاحیتش نبود.»
بخشی از گفتگوی تفصیلی عماد افروغ را بخوانید؛
* آقای افروغ! با گذشت بیش از ۴۰ سال از تصویب قانون اساسی، چقدر تغییر و اصلاح این قانون را ضروری می دانید؟ برخی پافشاری ها بر عدم تغییر در قانون اساسی را چطور تحلیل می کنید؟
وقتی امام (ره) خواستند در قانون اساسی اصلاحاتی انجام بدهند، عده ای را دعوت کردند تا روی آن کار شود. نگاهم این است که قانون اساسی باید اصلاح شود و حتی جمهوری اسلامی نیز می تواند منبسط تر شود اما، من برای این اصلاح دست به گفتمان انقلاب اسلامی نمیزنم.
من گفتمان انقلاب اسلامی و عقبه فرهنگی، تاریخی و هویتی آن را خوب می شناسم. آن را یک جنبش اجتماعی عظیم می دانم و بحث های جدی درباره انقلاب اسلامی دارم.
جمهوری اسلامی مساوی با گفتمان انقلاب اسلامی نیست
همه جا از نقد درون گفتمانی یاد کرده و بیان کرده ام که جمهوری اسلامی مساوی با گفتمان انقلاب اسلامی نیست. سیاست های متناقض و متعارض با انقلاب اسلامی الی ماشاءالله در آن است.
به تغییر در قانون اساسی هم رسیده ام. مقاله ای به نام چالش های عمده انقلاب اسلامی دارم که در آن دو چالش را ذکر کرده ام که یکی از این چالش ها فقدان مدیریت منظومهای و دیگری فقدان مدیریت فقهی به روز و برپایه توجه به شرایط متحول زمانی و مکانی و یا به عبارتی دیالکتیک دین و جامعه و مبتنی بر اندیشه های فقهی - سیاسی امام است.
فقه امام(ره) به روز بود و زمان و مکان در آن نقش بارزی داشت. ایشان به دیالکتیک دین و جامعه و یا رابطه عموم و خصوص من وجه بین دین و جامعه باور داشت.
مجلس خبرگان باید متحول شود
بر همین اساس معتقدم مجلس خبرگان، چه در قالب وضع فعلی و چه در قالب وضع مطلوب باید متحول شود. دراصل یکصد وهفتم قانون اساسی آمده است: «تعیین رهبر به عهده خبرگان منتخب مردم است.» و در اصل یکصد و هشتم آمده است:«قانون مربوط به تعداد و شرایط خبرگان، کیفیت انتخاب آنها و آیین نامه داخلی جلسات آنان برای نخستین دوره باید به وسیله فقهای اولین شورای نگهبان تهیه و با اکثریت آرای آنان تصویب شود و به تصویب نهایی رهبر انقلاب برسد. از آن پس هر گونه تغییر و تجدید نظر در این قانون و تصویب سایر مقررات مربوط به وظایف خبرگان در صلاحیت خود آنان است.»
در اصل یکصد و نهم که مربوط به شرایط و صفات رهبر است آمده است:
۱. صلاحیت علمی لازم برای افتاء در ابواب مختلف فقه.
۲. عدالت و تقوای لازم برای رهبری امت اسلام.
۳. بینش صحیح سیاسی و اجتماعی، تدبیر، شجاعت، مدیریت و قدرت کافی برای رهبری.
حال پرسش بنده این است که قطع نظر از بندهای یک و دو مزبور، آیا تشخیص مصادیق بند سوم تنها در حصر فقیه است و اصولا تقلیل خبره به فقیه موجه و معتبر است؟ آیا به اصطلاح موضوع شناسان رشته های مختلف اعم از اقتصادشناس، سیاست شناس، جامعه شناس و ... خبره نیستند؟ و آیا حصر خبره به فقیه باعث نمی شود که دریچه زمان و مکان به روی استنباطات فقهی بسته شود؟ بماند که این حصر نیز مغایر با قرینه زمانی تجدید نظر در قانون اساسی و توجه به ضرورت موضوع شناسی بود.
و اما در وضعیت مطلوب و توجه به مدیریت به روز فقهی و عنایت به اصل دوم قانون اساسی و بند الف ذیل بند ۶ که بر اجتهاد مستمر در حکومت تصریح دارد، خبرگان مطلوب بنده برای راهبری اساسی فقهی، شایسته است که متشکل ازاسلام شناس، فقیه و فقه شناس، موضوع شناس و اخلاق شناس باشد. و این به معنای تغییر در چارچوب اندیشه های سیاسی و فقهی امام است. یادمان هم نرود که قانون اساسی اول و حتی تجدید نظر شده در چه فضایی و با حضور چه کسانی تدوین یافت.
در این قانون به اجتهاد مستمر اشاره شد. اجتهاد مستمر یعنی چه؟ اجتهاد که کار فقهاست، اما مفهوم مستمر، زمانمند و مکانمند است. نبض زمان و مکان کجا و علی الاصول نزد چه کسانی می زند؟ موضوع شناس کجاست؟ مرکز اجتهاد مستمر در حکومت کجاست؟ حال ممکن است بگویند منظور حکومت، حوزه علمیه است، اما، مگر قانون اساسی برای حوزه علمیه می تواند تعیین تکلیف کند؟
بنده حتی درباره انتخابات مجلس خبرگان هم نظر دارم، می گویم چرا از تاریخ عبرت نمی گیرید؟ برای تحقق اصل متمم قانون اساسی مراجع ۵ نفر را معرفی کرده و از بین آن ۵ نفر انتخاب می شد. بنابراین، مراجع نقش داشتند. شما به مراجع نقش نمی دهید و می گویید مراجع چرا کمک نمی کنید؟ کجا کمکی برسانند وقتی به آنان در ساختار حکومت اعتنایی نمی شود؟
از قانون اساسی دور شده ایم/تغییر قانون اساسی تابو نیست
به علاوه ما از قانون اساسی دور شدهایم، بحث زمینه سازی برای اشتغال، بحث آموزش رایگان، فصل سوم قانون اساسی و اصل بیست و هفتم و ... در قانون اساسی آمده است که اقتصاد وسیله است. دقت کنید این به معنی بی توجهی به اقتصاد و معیشت نباید تعبیر و تفسیر شود. این بدان معناست که مردم باید از حداقل های معیشت و رفاه آبرومندانه برخوردار باشند تا با فراغ بال به شکوفایی فرهنگی و سیاسی خود بپردازند.
به هرحال نباید به تغییر قانون اساسی به مثابه یک تابو نگاه کرد. می گویند قانون فرع بر عدل وعدل فرع بر حق است. لذا قانونی که از آن بوی عدل و حق به مشام نرسد شایسته تغییر است.
ما هم صندوق را می خواهیم و هم خیابان را
* در انتخابات ریاست جمهوری یک مشارکت ۴۹ درصدی را شاهد بودیم و برخی ها باور دارند که همین سرخوردگی از صندوق ها بود که برخی از مردم راه خیابان را برای بیان مطالبات خودشان انتخاب کردند، شما تصور می کنید آیا تنها صندوق و خیابان راهی برای پیگیری مطالبات است؟
ما هم صندوق را می خواهیم و هم خیابان را. ممکن است که انتخاباتی شکل بگیرد که هیچ اشکالی بر آن مترتب نباشد. یعنی تکثر در آن باشد و مهندسی شده هم نباشد، اما معمولا کسانی که انتخاب می شوند، پیش از آن که یک دموکراسی وکالتی را دنبال کنند، تبدیل به دموکراسی نمایندگی می شوند. به جای آن که وکیل باشند تبدیل به نماینده می شوند و در این زمان از جانب خودشان برای مردم تصمیم می گیرند و هیچ ضمانتی نیست که بر اساس منافع خودشان و برای خودشان تصمیم نگیرند. بنابراین، شبهه تبدیل دموکراسی نمایندگی به حکومت الیگارشیک وجود دارد و در این حالت، جا برای اعتراض مردم باز است.
در قانون اساسی انواع و اقسام مشارکت ها دیده شده است و طبق اصل ۱۲۷ قانون اساسی جا برای اعتراضات مدنی و خیابانی هم پیش بینی شده است.
بالاترین رای در انتخابات مربوط به سال ۸۸ بود
در انتخابات اخیر یک مصاحبه مفصلی داشتم که ما شاهد یک دست شدن انتخابات و در نتیجه اداره کشور هستیم. یک بار از من خواستند که تمام انتخابات های مجلس و ریاست جمهوری را به طور مقایسه ای در طول دوره های مختلف در اختیار وزارت کشور قرار دهم. به طور ضمنی به این نتیجه رسیدم که هرگاه کاندیداها متکثر بودند، حضور مردم نیز متکثر بوده است. هر وقت کاندیداها قطبی یا شبه قطبی بود، حضور مردم نیز کم رنگ بود، البته شرایط جنگی ملاحظاتی دیگر دارد که بماند. مردم احساس می کنند که کاندیداهایشان در جمع تایید صلاحیت شدگان نیستند و این طبیعی است.
از میرحسین موسوی و محسن رضایی دعوت به کاندیداتوری کردم زیرا...
بالاترین رای برای زمانی بود که در انتخابات تکثر وجود داشت و مربوط به سال ۸۸ است. یکی از کسانی که در کاندیداتوری آقای موسوی نقش داشت و از ایشان دعوت کرد بنده بودم. در نمایشگاه مطبوعات از ایشان دعوت کردم که کاندیدا شود. من اصلا نگاه شخصی نداشتم بلکه دنبال همان نگاه طیفی بودم. زمانی که می خواستند آقای احمدی نژاد را تنها کاندیدای جناح مقایل معرفی کنند، برای طیفی شدن این جناح از آقای محسن رضایی دعوت کردم. بعد از آن آقای کروبی هم آمد و با توجه به شرایط آن روز یک تکثر شکل گرفت.
شورای نگهبان وارد معقولاتی شد که در تخصص و صلاحیتش نبود
اما در این انتخابات ما چه دیدیم؟ اولا شورای نگهبان وارد مقولاتی شد که در تخصص و صلاحیتش نبود. مثلا کاندیداها سابقه استانداری و شهرداری داشته باشند، کدام یکی از کاندیداهای تایید شده شهردار و استاندار بودند؟ فکر کردند اگر یکدست شود اوضاع درست می شود. پیش از این هرگاه قوه مقننه و مجریه همسو می شد بنده زنگ خطری به صدا درمی آوردم که سابقه اش موجود است. اما هم اکنون شاهد هم سو بودن قوه مجریه، قوه مقننه، مجمع تشخیص مصلحت، شورای نگهبان و حتی شهرداری هستید.
جامعه در کل متکثر، چه قطبی شده باشد و چه قطبی نشده باشد یک عقبه متکثر بالقوه دارد. باید به تکثر جامعه توجه کرد و اگر توجه نداشته باشد اقشاری از مردم و جامعه می گویند ما چه کاره ایم؟ حتی کسی هم که در گذشته قدرت داشته است می گوید من چه کاره ام؟ شما می گویید سرخوردگی ولی من می گویم طرد شدگی سیاسی.
عین و واقعیت کار خودش را می کند حتی اگر به خودآگاهی شما هم نرسیده باشد. یعنی همیشه باید به عین و واقعیت توجه کرد و واقعیت تابع ذهن نیست، هرچند هر عینی هم دهنیتی همراه خود دارد که بماند.
مشارکت کم غیر قانونی نیست
* اقای دکتر، من هنوز پاسخ سوال خود را نگرفتم، چرا این پافشاری برای عدم تغییر قانون اساسی وجود دارد؟ همین طور هم در موضوع انتخابات شما به کثرت اشاره کردید اما، سخنگوی شورای نگهبان به صراحت گفت که مشارکت کم غیر قانونی نیست.
راست می گویند غیر قانونی نیست.
بله اما، باعث بروز مشکلات بعدی هم شد.
فرق می کند. یکی زمانی می گوییم نرخ مشارکت فلان قدر است و شاخص هایی دارد که رای اکثریت را به دست آورده و این غیر قانونی نیست اما، قانون باید معرف خیلی موارد دیگر نیز باشد. قانون فرع بر عدل و عدل فرع بر حق است و این بحث های فراقانونی است. حالا ممکن است که فکر کنید اشکالی در آن وجود دارد. مثلا این اشکال متوجه نوع تایید صلاحیت ها و گزینش ها باشد. این که یک نفر نماز جماعت و نماز جمعه می رود چه ربطی به صلاحیت کاندیداتوری دارد؟
عده ای نشسته اند درباره تغییر قانون اساسی هماندیشی میکنند
قانون اساسی بر پایه ضرورت توجه به دیالکتیک دلیل و علت باید تغییراتی داشته باشد. عده ای هم نشسته اند و درباره تغییر آن هم اندیشی می کنند. اما، اینکه خودداری کنند از تغییر آن بنده چنین چیزی ندیدم. اما تا چیزی متراکم نشود و قابل قبول نباشد، نمی تواند تغییری را رقم بزند. همچنین تغییر قانون اساسی سازوکار خود را دارد و رهبری باید دستور تغییر قانون اساسی را بدهند تا جمعی شکل گرفته و درباره تغییر برخی مفاد آن پیشنهادات خود را طرح کنند.
بیشتر بخوانید:
شورای نگهبان بیانیه داد / تنها راه حل مشکلات کشور، این است
استناد رئیسی به نقل قولی از یک «حقوقدان آفریقایی» برای اثبات برتری جهانی قانون اساسی ایران
باهنر: اگر رهبری قانع شوند، قانون اساسی را باید تغییر دهیم
باهنر: در اصل ۱۷۷ امده، هر ۱۰ سال یکبار میتوان در قانون اساسی تجدیدنظر کرد
معاون حقوقی رئیسی: رفراندوم؟ شاید وقتی دیگر
قائممقام دبیر شورای نگهبان: قانون برای یک نسل نوشته نمیشود / هیچ قانون اساسی برای حذف کلی خود،راه حلی را ارائه نمیکند
۲۱۲۲۰
۲۱۲۲۰
کد خبر 1702396منبع: خبرآنلاین
کلیدواژه: عماد افروغ تجمعات اعتراضی اغتشاش ناآرامی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران گفتمان انقلاب اسلامی تغییر قانون اساسی غیر قانونی نیست قانون اساسی قانون اساسی شورای نگهبان باید متحول شود قانون اساسی درباره تغییر اجتهاد مستمر مجلس خبرگان موضوع شناس عده ای
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۵۱۹۸۰۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
محکمترین اصل قانون اساسی اسلام که در نهج البلاغه آمده است
خبرگزاری مهر -گروه دین و اندیشه: نوگرایی در دنیای اسلام در همه جوانب زندگی مسلمانان بروز کرد. از جلوههای بروز آن میتوان به توجه جدی نسبت به منابع اسلامی و نگاهی نو به این منابع و اصولاً نهضت بازگشت به مبانی غنی اسلامی اشاره کرد. کتاب نهجالبلاغه که گردآوری بخشی از سخنان و مکاتبات امیرمؤمنان علی (ع) است، به دلیل داشتن مفاهیم و موضوعات، سیاسی منبعی برای حکمت اصول سیاسی اسلام است که توجه همگان را جلب کرده است. توجه دوباره به نهجالبلاغه همزمان با آغاز نهضت اسلامی در اوایل دهه چهل شمسی است و با تأکید امام خمینی و تلاشهای متفکران و پژوهشگران و فعالان نهضت اسلامی نظیر آیت الله طالقانی، آیت الله خامنهای، شهید مطهری، محمدرضا حکیمی، آیت الله جوادی آملی، محمدتقی شریعتی و علی شریعتی و… که در جنبش اسلامی ایران معاصر حضور جدی داشتند، از نهجالبلاغه در اخذ اصول حکمت سیاسی اسلام بهره برده شد. خبرگزاری مهر در سلسله مطالب، گزارشها و گفتوگوهای «بازگشت به نهجالبلاغه» به تبیین و واکاوی هم موضوعات مرتبط با این کتاب شریف و آموزههایش خواهد پرداخت.
یکی از دروسی که از دیرباز در حوزههای علمیه کمابیش رواج داشت و دارد، درس اخلاق است. آیت الله جوادی آملی در دوره جدید از درس اخلاق خود در سال تحصیلی جاری حوزه علمیه به شرح فرمایشات امیرالمومنین (ع) در نهجالبلاغه میپردازد. آنچه در ادامه میخوانید بخشی از شرح آیت الله جوادی آملی بر حکمت ۱۲۸ نهجالبلاغه است:
در کلمه نورانی ۱۲۸ وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «تَوَقَّوُا الْبَرْدَ فِی أَوَّلِهِ وَ تَلَقَّوْهُ فِی آخِرِهِ فَإِنَّهُ یَفْعَلُ فِی الْأَبْدَانِ کَفِعْلِهِ فِی الْأَشْجَارِ أَوَّلُهُ یُحْرِقُ وَ آخِرُهُ یُورِقُ»؛ ائمه (علیهم السلام) چون موحدانه زندگی میکردند سیره و سنت آنها توحید الهی بود، همه موجودات جهان خلقت را آیات الهی میدانستند، یک؛ و برای بسیاری از اینها دعا و ذکر و برنامه خاصی دستور دادند این دو. وقتی باران میآمد ذکری میگفتند، وقتی ابر را میدیدند ذکری میگفتند، وقتی شمس و قمر را میدیدند ذکری میگفتند. وقتی هم که باران کم میآمد یا نمیآمد، برای استسقاء، گذشته از آن نماز و گذشته از آن دعاهای مخصوص، دعاهای موردی هم داشتند. این کار هم در نهج البلاغه کاملاً مضبوط است و هم در صحیفه سجادیه.
اینکه در نهج البلاغه آمده است، از وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم رسیده است که سرما که میرسد از اول سرما بپرهیزید و از آخر سرما استفاده کنید. تابستان که گرم است وقتی که میگذرد، پاییز شروع میشود؛ فرمود از سرمای پاییز که کم کم سرمای زمستان را به همراه دارد بپرهیزید و خودتان را بپوشانید، برای اینکه با سرمای پاییز با شما همان کار را میکند که با درختان شما میکند. برگهای درختان شما را میریزد، اینها را زرد میکند، بدن اینها را سست میکند اینها را به خواب فرو میبرد، این خاصیت سرمای اول است که از پاییز شروع میکند.
آخرش که بهار است فرمود از سرمای بهار و بَرد بهار استفاده کنید؛ همان طوری که سرمای بهار خوابیدهها را بیدار میکند، مردهها را زنده میکند، برگها را می رویاند، سرسبز و خرم میکند، میوه میدهد، با بدن شما هم همین کار را میکند. این از وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم رسیده است که «تَوَقَّوُا الْبَرْدَ فِی أَوَّلِهِ»؛ تقوا کنید یعنی بپرهیزید «وَ تَلَقَّوْهُ فِی آخِرِهِ». بعد دلیلی هم که حضرت ذکر میکند میفرماید این سرمای اول یعنی پاییز «فَإِنَّهُ یَفْعَلُ فِی الْأَبْدَانِ کَفِعْلِهِ فِی الْأَشْجَارِ»؛ همان کاری که سرمای پاییز با درختان شما میکند با بدنهای شما هم میکند لذا خودتان را بپوشانید. «أَوَّلُهُ یُحْرِقُ وَ آخِرُهُ یُورِقُ»؛ اولش سوزاننده است، بعد پایان سرما که بهار است باعث ورق پبدا کردن برگ پیدا کردن رشد و نمو پیدا کردن و امثال ذلک است.
نهج البلاغه یک سلسله بحثهای موردی دارد درباره آیات الهی، یک سلسله هم درباره استسقاء دارد، یک سلسله بحثهای متفرقه هم درباره شمس و قمر و سرما و بادها و امثال ذلک دارد.
در خطبه ۱۱۵ آنجا تقریباً در همین بخشهای استسقائی و بهره برداری از ابر و باران الهی دعایی دارد که الآن بهترین فرصت است برای همه ما. خطبه ۱۱۵ نهج البلاغه در استسقاء است که «اللَّهُمَّ قَدِ انْصَاحَتْ جِبَالُنَا وَ اغْبَرَّتْ أَرْضُنَا وَ هَامَتْ دَوَابُّنَا وَ تَحَیَّرَتْ فِی مَرَابِضِهَا وَ عَجَّتْ عَجِیجَ الثَّکَالَی عَلَی أَوْلَادِهَا وَ مَلَّتِ التَّرَدُّدَ فِی مَرَاتِعِهَا وَ الْحَنِینَ إِلَی مَوَارِدِهَا اللَّهُمَّ فَارْحَمْ أَنِینَ الْآنَّةِ وَ حَنِینَ الْحَانَّةِ اللَّهُمَّ فَارْحَمْ حَیْرَتَهَا فِی مَذَاهِبِهَا وَ أَنِینَهَا فِی مَوَالِجِهَا اللَّهُمَّ خَرَجْنَا إِلَیْکَ حِینَ اعْتَکَرَتْ عَلَیْنَا حَدَابِیرُ السِّنِینَ وَ أَخْلَفَتْنَا مَخَایِلُ الْجُودِ»؛ خدایا به گوسفندان ما به مراتع ما به مزارع ما به دشت ما به زندگی ما رحم بکن؛ باران نیامده، این گوسفندها الآن علاقه ندارند بروند به چرا و این گاوها علاقه ندارند و این چوپانها علاقه ندارند، ما هم هیچ علاقهای نداریم به این مراکز زندگی، برای اینکه نه باران میآید نه آبی دارد نه مزرعی داریم نه مرتعی داریم.
این ناله کردنهای حضرت امیر (سلام الله علیها) نشان میدهد که بالاخره عمل کردن به دستور قرآن کریم است خدای سبحان یک وقت میفرماید که اگر فلان کار خیر را انجام دادید بهشت می روید یا مثلاً اگر صدقه دادید ده برابر پاداش میگیرید و امثال این حرفها که اینها هم نعمتهای الهی و وعدههای الهی است؛ یک وقت میفرماید اگر به یاد من بودید، من خودم به یاد شما هستم: ﴿فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ﴾، [۱] هیچ نمونهای در قرآن کریم معادل این نیست. به یاد خدا باشید، او به یاد شماست. حتی در جریان محبت که فرمود اگر دوست خدا هستید و بخواهید خدا دوست شما باشد باید کاری بکنید: ﴿إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ﴾ [۲] صغرا و کبرایی است که در قرآن کریم است. خدای سبحان به وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید که تو حبیب من هستی، وقتی تو حبیب الله شدی محور محبت هستی، وقتی محور محبت شدی اگر کسی بخواهد محب من بشود از راه توست یعنی محور محبت تویی. به مردم بگو ﴿إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ﴾؛ اگر شما دوست خدا هستید که خب وظیفه شماست، پاداش این را هم خدا به شما میدهد و مشکل شما را هم حل میکند؛ ولی این کافی نیست! اگر بخواهد در مدار محبت با خدا رابطه داشته باشید شما هم بشوید حبیب الله، کسی خلیل است، کسی حبیب الله است، کسی کذا و کذا است، شما اگر بخواهید حبیب الله بشوید راهی دارد.
نبوت، کعبه محبت است
اگر شما دوست خدا هستید که این هنر نیست، خدا هم مشکل شما را ممکن است حل کند؛ اما اگر بخواهید محبوب خدا بشوید حبیب الله بشوید باید در مدار کعبه محبت حرکت کنید. نبوت، کعبه محبت است، بیت الله است؛ اگر در مدار این حبیب حرکت کنید، هر کس در مدار این حبیب حرکت کند میشود حبیب. آن بیت طوری است که اگر به دورش بگردی میشود حاجی و این بیت طوری است که اگر دورش بگردی میشوی حبیب. ﴿قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ﴾، این مجزوم به آن جواب امر است ﴿فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُم﴾، نه «یحبِبُکُم»! ﴿یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ﴾. اگر بخواهید حبیب الله بشوید باید دور حبیب الله بگردید. این غیر از آن است که اگر میخواهید مشکل شما حل بشود یا مریض شما نجات پیدا کند یا وضع مالی شما خوب بشود، آنها راههای دیگر دارد آنها کارهای جزئی است، اگر بخواهید حبیب الله بشوید باید طوافتان در دور خانه حبیب الله باشد: ﴿قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ﴾. این «یحبب» مجزوم است چون جواب آن امر است؛ اگر مطیع شدید محبوب خدا میشوید! حالا بالاتر از اینکه چیزی نیست، خدا دوست آدم باشد همه مشکلات را حل میکند.
از این بالاتر مسئله ذکر است؛ در مسئله ذکر فرمود: ﴿فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ﴾. دیگر شرط نداشت، کجا بگردید نداشت! فرمود به یاد من باشید _این هم مجزوم است_ ﴿فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ﴾؛ اگر به یاد من باشید من هم به یاد شما هستم. این یا اصلاً نمونه ندارد در قرآن، یا کمیاب است. یک وقت است که میفرماید اگر شما این کار را بکنید من مال شما را زیاد میکنم، علم شما را زیاد میکنم اولاد میدهم مقام میدهم؛ اما فرمود شما مذکورِ من میشوید و من میشوم ذاکر.
ذکر الله آن است که انسان را از ماسوای خدا دور کند و منزه کند او را «عمّا حرّمه الله»؛ او را از حرامهای الهی دور کند؛ فرمود: ﴿فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ﴾.
در خطبه ۱۱۵ دارد که خدایا، مبادا ما را به وسیله گناهان ما بگیری؛ ما گناه کردیم، این گوسفندها و این مراتع و این مزارع چه گناهی کردند. «وَ انْشُرْ عَلَیْنَا رَحْمَتَکَ بِالسَّحَابِ الْمُنْبَعِقِ وَ الرَّبِیعِ الْمُغْدِقِ»؛ این مادر، فرزند پیدا کند عقیم نشود؛ طوری بشود که تلقیح بکنند اولاً؛ و ثانیاً ﴿وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ﴾ [۳] که شد و تلقیح شدند و باردار شدند، سقط نکنند و بارشان را به زمین بگذارند. این دعای نورانی حضرت است در نهج البلاغه در خطبه ۱۱۵. تعبیرات دیگری هم وجود مبارک حضرت در این زمینه دارد.
در صحیفه سجادیه، وجود مبارک امام سجاد، غیر از آن دعای استسقاء، بیان نورانی دیگری دارند درباره اینک ابرها چه سمتی دارند، برنامههای آنها چیست و وظیفه درباره ابرها چیست. در دعای ۳۶ که «وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ إِذَا نَظَرَ إِلَی السَّحَابِ وَ الْبَرْقِ وَ سَمِعَ صَوْتَ الرَّعْدِ» این چیزها را میخواند: «اللَّهُمَّ إِنَّ هَذَیْنِ آیَتَانِ مِنْ آیَاتِکَ، وَ هَذَیْنِ عَوْنَانِ مِنْ أَعْوَانِکَ، یَبْتَدِرَانِ طَاعَتَکَ بِرَحْمَةٍ نَافِعَةٍ أَوْ نَقِمَةٍ ضَارَّةٍ، فَلَا تُمْطِرْنَا بِهِمَا مَطَرَ السَّوْءِ، وَ لَا تُلْبِسْنَا بِهِمَا لِبَاسَ الْبَلَاءِ. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَنْزِلْ عَلَیْنَا نَفْعَ هَذِهِ السَّحَائِبِ وَ بَرَکَتَهَا، وَ اصْرِفْ عَنَّا أَذَاهَا وَ مَضَرَّتَهَا، وَ لَا تُصِبْنَا فِیهَا بِآفَةٍ، وَ لَا تُرْسِلْ عَلَی مَعَایِشِنَا عَاهَةً. اللَّهُمَّ وَ إِنْ کُنْتَ بَعَثْتَهَا نَقِمَةً وَ أَرْسَلْتَهَا سَخْطَةً فاِنّا نَسْتَجِیرُکَ مِنْ غَضَبِکَ، وَ نَبْتَهِلُ إِلَیْکَ فِی سُؤَالِ عَفْوِکَ، فَمِلْ بِالْغَضَبِ إِلَی الْمُشْرِکِینَ» این غضبت را به آن طرف ببر «وَ أَدِرْ رَحَی نَقِمَتِکَ عَلَی الْمُلْحِدِینَ» این آسیای انتقام را که میگردد، از ما و امثال ما این عذاب را دور بدار.
«اللَّهُمَّ أَذْهِبْ مَحْلَ بِلَادِنَا بِسُقْیَاکَ، وَ أَخْرِجْ وَحَرَ صُدُورِنَا بِرِزْقِکَ، وَ لَا تَشْغَلْنَا عَنْکَ بِغَیْرِکَ، وَ لَا تَقْطَعْ عَنْ کَافَّتِنَا مَادَّةَ بِرِّکَ، فَإِنَّ الْغَنِیَّ مَنْ أَغْنَیْتَ، وَ إِنَّ السَّالِمَ مَنْ وَقَیْتَ. مَا عِنْدَ أَحَدٍ دُونَکَ دِفَاعٌ، وَ لَا بِأَحَدٍ عَنْ سَطْوَتِکَ امْتِنَاعٌ، تَحْکُمُ بِمَا شِئْتَ عَلَی مَنْ شِئْتَ، وَ تَقْضِی بِمَا أَرَدْتَ فِیمَنْ أَرَدْتَ» تا این دو جمله اخیر که فرمود: «فَلَکَ الْحَمْدُ عَلَی مَا وَقَیْتَنَا مِنَ الْبَلَاءِ، وَ لَکَ الشُّکْرُ عَلَی مَا خَوَّلْتَنَا مِنَ النَّعْمَاءِ، حَمْداً یُخَلِّفُ حَمْدَ الْحَامِدِینَ وَرَاءَهُ، حَمْداً یَمْلَأُ أَرْضَهُ وَ سَمَاءَهُ»؛ شکری بکنیم که آسمان و زمین پر از شکر ما بشود یعنی آثارش روشن بشود؛ همه مردم به طرف دین گرایش پیدا کنند. آن گاه در جمله آخر دارد: «إِنَّکَ الْمَنَّانُ بِجَسِیمِ الْمِنَنِ، الْوَهَّابُ لِعَظِیمِ النِّعَمِ، الْقَابِلُ یَسِیرَ الْحَمْدِ، الشَّاکِرُ قَلِیلَ الشُّکْرِ، الْمُحْسِنُ الْمُجْمِلُ ذُو الطَّوْلِ»؛ طول یعنی برکت؛ خدا ﴿ذی الطّول﴾ [۴] است یعنی نافع. میگویند این «لا طائل تحته» _که در کتابهای فقهی ما هم هست_ یعنی فایدهای ندارد، این بحث فایده علمی نداشت یا این مطلب فایده علمی نداشت؛ نه اینکه طائل یعنی طولانی، طول یعنی نعمت. «لا طائل تحته» یعنی این حرف، فایده ندارد؛ حرفهای غیرعلمی فایده ندارد. در قرآن کریم که دارد خدا ﴿ذی الطّول﴾ است یعنی برکت میدهد. اینکه در کتابهای فقهی دارد که این طائلی تحتش نیست یعنی برکت علمی ندارد؛ حرف غیر علمی برکت ندارد؛ «لا طائل تحته».
اینجا هم دارد که «ذُو الطَّوْلِ»، خداست یعنی برکت از اوست. «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، إِلَیْکَ الْمَصِیرُ». این پایان دعای سی و ششم صحیفه سجادیه است، آن هم بخشی از خطبه نورانی ۱۱۵ نهج البلاغه است البته آن مفصل است.
غرض این است که خداوند وضع بارداری ابرها را مشخص میکند، چه کسی عقد زوجیت میخواند را مشخص میکند، کدام باد است که تلقیح میکند و تزریق میکند و ابر بی بار را باردار میکند را هم مشخص میکند، کجا هم باید ببارند چند قطره باید ببارند را هم مشخص میکند. امام باقر (علیه السلام) یک بیان نورانی دارد که این ابرها مرتّب رسالتشان را انجام میدهند ولی اگر ملتی، قابل و لائق نباشند و همواره سعی بکنند مشکلاتی برای جامعه ایجاد کنند، ذات اقدس الهی دستور میدهد این ابرها امانتهایشان و بارهایشان را در دریاها خالی کنند. [۵]
غرض این است که یاد خدا و نام خدا که انسان نه بی راهه برود و نه راه کسی را ببندد، دنیا و برزخ و آخرت آدم را تأمین میکند که ما امیدواریم جامعه ما این چنین باشد.
این شعر معروف که
گفت پیغمبر به اصحاب کبار / تن مپوشانید از باد بهار
از همین حدیث نورانی گرفته شده است.
همه کلمات روایات، در یک حد نیست؛ مثل اینکه آیات قرآن هم همین طور است که «کی بُود تبّت یدا مانند یا ارض ابلعی». این ﴿یا أَرْضُ ابْلَعی﴾ اصلاً آدم را متحیر میکند! ﴿یا أَرْضُ ابْلَعی ماءَکِ وَ یا سَماءُ أَقْلِعی﴾؛ [۶] آسمان تو این کار را بکن، زمین تو این کار را بکن، چشم! در جریان نوح که آن باران فراوانی آمده آبها از زمین جوشیده باران از بالا آمده، دستور رسید: ﴿یا أَرْضُ ابْلَعی ماءَکِ وَ یا سَماءُ أَقْلِعی وَ غیضَ الْماءُ وَ قُضِیَ الْأَمْر﴾؛ دستور میدهد زمین دهن باز کن ببر، چشم! آسمان دیگر نبار، چشم! «کی بُود تبّت یدا مانند یا ارض ابلعی». آن که مطوّل خوانده می فهمد، آن که ادبیات خوانده می فهمد، آنها فصاحت تدریس کرده بلاغت تعریف کرده می فهمد که خیلی فرق است بین ﴿تبّت یَدا ابی لَهب﴾ [۷] با این دو تا!
یک علی (صلوات الله علیه) میخواهد که این حرفها را بشنود و بفهمد و به ما بگوید. زمین می فهمد، آسمان می فهمد، ابر می فهمد، هوا می فهمد. این طورحرف زدنها همان طور که در قرآن یکسان نیست یعنی در بعضی جاها هست در بعضی جاها نیست، در نهج البلاغه هم همین طور است در کلمات نورانی پیغمبر هم همین طور است.
محکمترین اصل قانون اساسی اسلام
این سطری که در نهج البلاغه، پشت سر همین جمله است، از محکمترین اصول قانون اساسی اسلام است؛ کلمه ۱۲۹ این است که «عِظَمُ الْخَالِقِ عِنْدَکَ یُصَغِّرُ الْمَخْلُوقَ فِی عَیْنِک»؛ اگر خدا را به بزرگی شناختی، ماسوای خدا نزد تو کوچک است؛ اگر او در چشمانت بزرگ بود غیر او را بزرگ نمیشماری؛ «عِظَمُ الْخَالِقِ عِنْدَکَ یُصَغِّرُ الْمَخْلُوقَ فِی عَیْنِک».
این جمله در بیانات نورانی پیغمبر به این صورت آمده است که «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِی مَعْصِیَةِ الْخَالِق». [۸] این جمله کوتاهی است، این به منزله قانون اساسی است. فرمود هیچ کسی حق ندارد که در برابر خدا حرف غیر خدا را گوش بدهد: «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِی مَعْصِیَةِ الْخَالِق».
وجود مبارک پیغمبر با حضرت امیر (سلام الله علیهما) در گزارشها و سخنرانیها فرقشان این است که وجود مبارک پیغمبر آن سخنرانیهای طولانی مثلاً سه چهار صفحهای و اینها را خیلی کم دارد اما حضرت امیر حسابش جداست. گاهی یک حادثهای پیش میآید یک کسی را دارند تشییع میکنند، وجود مبارک حضرت امیر هم رسیده میفرماید چه خبر است، گفتند کسی مرده است. حضرت آنجا ایستاده به اندازه یک سوره طولانی قرآن سخنرانی کرد که همان طوری که خیلی تلاش و کوشش میخواهد تا آدم یک سوره قرآن را بفهمد، این سخنرانی ارتجالی او به اندازه یک سوره طولانی قرآن است نه به اندازه سخنرانیهای عادی.
این قدرت فقط قدرت الهی است که آدم ارتجالاً به اندازه یک سور طولانی، تالی تلو یک سوره طولانی سخنرانی بکند. اینها در کلمات نورانی حضرت امیر هست.
خدا غریق رحمت کند مرحوم مجلسی اول را! «من لا یحضره الفقیه» را که مرحوم صدوق نوشتند ایشان شرح کرده است. فرق مجلسی اول و دوم خیلی زیاد است! مجلسی اول مقام خاصی داشت، در آن کتابش هم ادعا میکند که من بیش از صد هزار نفر را هدایت کردم اما یک نفر از آنها که من میخواستم پیدا نشد! [۹] این را خودش صریحاً در همان شرح «من لا یحضره الفقیه» ادعا میکند. این کم آدمی نیست؛ هم امام جمعه وقت بود هم مرجع وقت بود هم فقیه بود، من لا یحضره الفقیه را به خوبی شرح کرد؛ گفت من صد هزار نفر را هدایت کردم اما یک نفر از آنها که من میخواستم پیدا نشد یعنی کسی که ﴿فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ﴾ باشد.
این جمله «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِی مَعْصِیَةِ الْخَالِق»، اول گفته پیغمبر است بعد گفته حضرت امیر (سلام الله علیهما) که انسان هیچ حق ندارد در برابر دین خدا حرف غیر خدا را مقدم بدارد. این «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِی مَعْصِیَةِ الْخَالِق» در کلمه ۱۶۵ نهج البلاغه از همین کلمات قصار آمده است که «قَالَ علیه السلام «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِی مَعْصِیَةِ الْخَالِق». این جملهای که «عِظَمُ الْخَالِقِ عِنْدَکَ یُصَغِّرُ الْمَخْلُوقَ فِی عَیْنِک»، نتیجه اش همین است که در جمله ۱۶۵ آمده است که «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِی مَعْصِیَةِ الْخَالِق». اگر بنا شد کسی کاری انجام بدهد باید دستور خالقش را انجام بدهد.
اینکه فرمود بهشت میدهم و امثال اینها، حساب دیگر است، این فوقِ بهشت میدهم است، فوقِ ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ [۱۰] میدهم است! آن ﴿فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ﴾، چیزی است که برای اولیای مقربین است که زیر مجموعه آن، بهشتی هست و بهشتیها که خود اینها حق شفاعت دارند. فرمود به یاد من باشید من به یاد شما هستم: ﴿فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ﴾؛ اما اعمال دیگر مثلاً اعتکاف کردی نماز شب خواندی و امثال اینها، بهشتی دارد که ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾، بعد این دو بهشتی که ﴿وَ لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾؛ [۱۱] این دو بهشت را این دو باغ را به شما میدهند، بعد فرمود: ﴿وَ مِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ﴾؛ [۱۲] کنار این دو باغ، دو باغ دیگر هم هست که آنها را هم باز به شما میدهند. اینها مربوط به اعمال صالحه است که اگر کسی موفق شد که نه بی راهه برود نه راه کسی را ببندد، اینها نصیبش میشود؛ اما ﴿فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ﴾، یک حساب دیگر دارد. در همین دعاهای هر روز ماه پربرکت رجب هست که «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِمَعَانِی جَمِیعِ مَا یَدعوکَ به»؛ [۱۳] ماه رجب و ماه شعبان و ماه رمضان از بهترین فرصت هاست که بهار ما و ربیع ما همین هاست.
بهار شما قرآن کریم است؛ اگر بهار میخواهید حشرتان با قرآن کریم باشد. تفسیر قرآن، عمل به قرآن، تبیین قرآن، احکام قرآن از یادتان نرود. این تعبیر «ربیع القلوب» [۱۴] در نهج البلاغه هست. این بهار [طبیعت]، ربیع بدن است، بدن را میپروراند، چیز خوبی هم هست؛ اما آنکه «ربیع القلوب» است و دل پرور است، قرآن کریم است.
اگر قرآن کریم «ربیع القلوب» شد، هم انسان خودش موفق میشود که به «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِی مَعْصِیَةِ الْخَالِق» عمل کند و هم جامعه این چنین میشود.
شهدا علما صلحا بزرگانی که در این راه شربت شهادت نوشیدند یا کسانی که شهیدپرور هستند، آن علمای بزرگی که قلم آنها و قدم آنها باعث پرورش شهیدان شد که «مِدَادُ العُلَمَاء اَفضَل مِن دِمَاءِ الشُّهَدَاء» [۱۵] و الآن ما در کنار سفره اینها نشسته ایم، اگر _إن شاء الله_ از اینها برکاتی پیدا کردیم و جامعه ما جامعهای شد که منزه از اختلاس و امثال ذلک شد، مبرّای از رشاء و ارتشاء شد، منزه شد از اینکه بی احساس باشد و درکی نکند _زیرا باید درک کرد که این همه نعمتهایی که هست چگونه باید جامعه را اداره کرد، چگونه باید ارزانی را ایجاد کرد، چگونه باید مشکلات مالی را حل کرد_ و اینکه انسان درد جامعه را داشته باشد، این راهی است که کم کم آدم را نزدیک میکند به یاد خدا بودن، آن وقت اگر کسی به یاد خدا بود، ﴿فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ﴾.
این دو جمله کوتاه نهج البلاغه در کنار هم هستند که امیدواریم به برکت اینها همه ما کسانی باشیم که این امانت را به دست صاحبمان بدهیم! این چیز محالی نیست؛ ما نشد، دیگری! خب چرا ما نباشیم؟! چرا ما طوری نباشیم که این را به دست صاحب اصلی اش بدهیم؟! این نه محال است نه ما بی لیاقت هستیم؛ بالاخره ما فرزند همین حوزه هستیم؛ این را بالاخره دور ندانید! بالاخره کاری باشد که انسان در پیشگاه وجود مبارک حضرت _ان شاء الله_ روسفید باشد.
[۱]. سوره بقره، آیه ۱۵۲.
[۲]. سوره آل عمران، آیه ۳۱.
[۳]. سوره حجر، آیه ۲۲.
[۴]. سوره غافر، آیه ۳.
[۵]. الکافی، ج ۲، ص ۲۷۲.
[۶]. سوره هود، آیه ۴۴.
[۷]. سوره مسد، آیه ۱.
[۸]. من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۸۱.
[۹]. روضة المتقین (ط_القدیمة)، ج ۱۳، ص ۱۲۸.
[۱۰]. سوره آل عمران، آیه ۱۵.
[۱۱]. سوره الرحمن، آیه ۴۶.
[۱۲]. سوره الرحمن، آیه ۶۲.
[۱۳]. مصباح المتهجد، ج ۲، ص ۸۰۳.
[۱۴]. نهج البلاغه، خطبه ۱۱۰
[۱۵]. ر. ک: من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۹۹.
کد خبر 6083760